یه تفریح کوچولو
دیشب قراربود با عمو فرخ اینا یه شام سبک درست کنیم بریم بیرون بعد زنگ زدن گفتن فریما فردا میخواد بره مدرسه باید زود بخوابه ما نمیایم منم زنگ زدم به خاله مهسا گفتم چیکار مکنین گفت هیچی بیکار نشستیم جریانو گفتم گفت بیاید با هم بریم گفتم اوکی با هم رفتیم بوستان گفتگو من بر عکس برا پرتو لباس گرم نبرده بودم یه کم هوا سرد شد مجبور شدیم سویشرت خاله مهسارو استیناشو تا کردیم پشوندیم بهش خیلی خندارشده بود بعد غذامونو خوردیم یه کم حرفیدیم و بعد پرتورو بردیم تا یه کم تابازی کنه از شانس ما زمین بازیشم خلوت بود به خاله گفتم پرتورو نگه دار میخوام یاد بچگیام کنم رفتم سرسوره بازی خیلی حال داد انقدر خندیده بودم اشکم درامد مهسا هم هوس افتاد پرتو رو گذاشت ...
نویسنده :
مامانى پرتو
17:05