پرتوپرتو، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

دونفرونصفى...

یه مشت حرف دل

1392/2/2 22:54
نویسنده : مامانى پرتو
380 بازدید
اشتراک گذاری

روزا داره میگزره تو هر روز کنارم قد میکشی وقتی نگاهت مکنم از شوق داشتنت مخوام گریه کنم بغلت کنم و ببوسمت بهت بگم دوست دارم بهت بگم چقدر خوشحالم که هستی چقدر خوشحالم که با صدای دلنشین تو مامان خونده میشم

پرتو شیرینم نازکم

این روزا خیلی ازت شرمنده ام خیلی حس بدی دارم که نمی تونم اونجور که باید باهات بچگی کنم  جواب هزار بار مامانی گفتنت رو با جانم عزیزم جواب بدم

این روزا مامان خیلی دلتنگه نمی دونه دلتنگه چی اما.........

از این روزایه تکراری خسته ام

از اینکه مال خودم نیستم خسته ام

از اینکه نمیتونم مثل گذشته تفریح کنم خسته ام

با همه این خستگیها عاشق این روزای تکراری با توام

دخترکم ..

وقتی دلو دماغ ندارم وقتی دنبال ارامشم  وقتی تو خوابی میام کنارت دراز میکشم صورتمو میارم نزدیکت تا نفسهای کچولوتو بو بکشم اون لحظه چشمامو میبندم واحساس مکنم تو بهشت دارم نفس مکشم بعد دلتیگت میشم دوست دارم زودتر بیدارشی وخونه رو پر کنی از شیتنطایه کودکانت باز بری همه جا سرک بکشی همه جا پر بشه از جایه انگشتای کوچولوت منم با صبوریه مادرانه تماشات کنم

اره مادر این روزایه من و تو پر از قهر و اشتیایه شیرین مادر فرزندی اما این کم حوصلگیایه این روزارو پایه کم تاقتیایه مادرانم بذار مادری که تمام دغدغه هاش اینه که دخترکش بهترین باشه ودراخر میخوام بدونی تمام دنیام فدای کودکانه هات مامانی میبوسمت یه دنیا

مامانی نوشت:تو همسایه دلمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)