مسافرت به اصفهان(13)خرداد
بعد یه وقفه یک ماهه امدم با یه عالمه کارا حرفایه جدید تو این ماه به دلیل یه سری مشکلات از نوع زندگی سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم وبلاگ رو اپ کنم امیدوارم دیگه از این وقفه ها تو کار نباشه تون تون وبمو اپ کنم .
دوم خرداد عروسیه پسر خاله فرزاد بابا بود که فردا که یه جورای مصادف میشد با روز پدر منو تو هم چون قبلا کادومونو به بابا داده بودیم خیالمون راحت بود و اول صبح یه تبریک جانانه به با گفتیم و رفتیم خونه بابا جون بابا وبعدشم رفتیم خونه بابا جون من
سیزده خرداد ما و عمو مسعودینا به اتفاق هم رفتیم باغشون تو اصفهان خیلی بهمون خوش گذشت اما چون هم بازی نداشتی همش گیر میدادی به من یه چند تا عکس از این ماه برات میزارم بعد میریم سراغ
شیرسن زبونیات
عاشق توت فرنگی
فدای چشات مامانی
پرتو ومامانی
پرتو وبابای
ازباغ کلی میوه چیدیم واقعا مزهاش عالی بودن تو هم اینو فهمیده دبودی جایه غذا هم میوه میخوردی
مامانی نوشت:بهشتمی