19 ماهگی
نمیدونم چرا اصلا میونت با غذا خوردن خوب نیست هیچی نمی خوری تنها اب اب اب نمیدونی سر غذا نخوردنات چقدر حرص میخورم وقتی بهم میگن دخترت ریزه میزست از دست خودم خیلی ناراحت میشم با خودم میگم نکنه کوتاهی از منه اما درست که فکر مکنم میبینم من تلاش خودمو میکنم تو دل به غذا نمیدی عاشق میوه ای موندم این همه انرزی رو از کجا میاری روزی 50 بار میرزی من جمع میکنم از کسوها گرفته تا کانبینتا امروز عمه الناز میگفت ماشالا پرتو پا به پا یه پسرا شیطنت میکنه الانم اینقدر خسته شدی که تخت گرفتی خوابیدی .
این روزا انگار یه طوطی داتره تو خونمون میچرخه هرچی ما میگیم تو هم تکرار میکنی این موظوع منو بابای رو خیلی ذوق زده میکنه دائما گوشی دستت ودر حال احوال پرسی هستی یا اینکه یه لیوان اب دستت میگیری رامیوفتی هرجا که دوست داشتی میشینی شروع میکنی به شستن دست وپاهات بد که من یا بابا میخوایم این طرف اون طرف بریم یه هولیوانا شوت میش چقدر بابت این کارات ما ظرف وظروف شکندیم مادر البته مامانی فدایه سرت
کلماتی که این روزا تکرار مکنی
مامان بشی:مامان بشین بسدیی:بستنی بیم دد:بریم در در
اناس:ادامس اجی جون جطویی:احوال پرسیت با خاله پریا
این :هرچی که نخوای اسمشو بگی
ابایو:البالو اشدم:عشقم
مانین:ماشین ابایی:ابزی وتاب بازی
ابو:ابرو چش:چشم
ماما بکاب=مامان بخواب عین=عینک
بعضی وقتی اسممو صدا میکنی=مامان تایه
دهن هر کی بجنبه میدوی سمتش میگی انا یعنی ادامس
بهت مگم پرنو یاشه با لحجه کودکانه میگی باش
وقتی شعر میوه نخور نشسته رو میخونیم تو هم با ایما واشاره اداشو در میاری چش چش دو ابرو رو هم همین طور
هر وقت که با بابا یه جا میشینیم بدو بدو میای بغلم میکنی میگی مامان منه
وقتی پوشکت رو پر میکنی میری وای میسی جلو دستشوی مگی مامان عبض
فعلا همینا به ذهنم میرسه اگه یادم امد بازم میام برات مینویسم دختر خوشگلم
درحال احوالپرسی با خاله پریا
دختر مامان بعد از امدن از حمام
مامانی نوشت:شیرینی روزگارمی