پرتوپرتو، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

دونفرونصفى...

پرتویه عشقم

باغ کنار چشمهای تو بی طراوت است...... تو از بس برای من عزیزی خودم را فراموش کرده ام.... پرتوام...... تو کودکی های منی یا پدرت؟ که اینقدر دلنشین و دلبرانه ای تو کدام مایی؟ فدای تو تمام لحظه های من پرتوام....... مامانی نوشت:شیطونیات قشنگه ...
3 ارديبهشت 1392

برای تو

  دچار عشق تو که میشوم دلم از ذوق سوت میکشد عجب تفاهمی داریم ما تمام دغدغه هایام این است که زودتر بزرگ شوی زودتر باسواد شوی باسواد عشق تا بفهمی که جان من چقدر تورا عاشق است نازکم دلیل اینهمه رعایت عاشقی من حضور توست جانکم به من نگاه کن که چگونه دوست دارم از کنار باغ خاطراتم که رد میشوم تو بهترین خاطره از تمام امسالی......... عزیزکم چه خوب که هستی چه خوب که هستی تا با هم قاصدک بچینیم برای هم ارزو کنیم چه خوب که قرار است مادرت باشم قرار است به جان من قسم یاد کنی قرار است صدایم کنی قرار است هزار بار برایت لالای یی بخوانم تا بخوابی......... وقتی خوابی دلشوره داشته باشم که دچار کابوس نشوی قرار است برای...
3 ارديبهشت 1392

یه مشت حرف دل

روزا داره میگزره تو هر روز کنارم قد میکشی وقتی نگاهت مکنم از شوق داشتنت مخوام گریه کنم بغلت کنم و ببوسمت بهت بگم دوست دارم بهت بگم چقدر خوشحالم که هستی چقدر خوشحالم که با صدای دلنشین تو مامان خونده میشم پرتو شیرینم نازکم این روزا خیلی ازت شرمنده ام خیلی حس بدی دارم که نمی تونم اونجور که باید باهات بچگی کنم  جواب هزار بار مامانی گفتنت رو با جانم عزیزم جواب بدم این روزا مامان خیلی دلتنگه نمی دونه دلتنگه چی اما......... از این روزایه تکراری خسته ام از اینکه مال خودم نیستم خسته ام از اینکه نمیتونم مثل گذشته تفریح کنم خسته ام با همه این خستگیها عاشق این روزای تکراری با توام دخترکم .. وقتی دلو دماغ ندارم وقتی دنبال ارامشم&nb...
2 ارديبهشت 1392

کلمه های جدید

نازکم این روزا خیلی پر جنبو جوش شدی پر جنبو جوش تر از همیشه احتمال همه کارهست که انجام بذی مثلا اینکه در یخچال و باز کنم ببینم یه فسقلی اون تو نشسته امروز خیلی شلوغ کردی یه بار کم مونده بود از پله ها بیوفتی خدا حفظت کرد مامانی بعد از ظهر هم کم مونده بود TVرو چپه کنی رو سرت یه لحظه هم که ازت غافل شدم امدم دیدم کاغذ دیوارو  کندی خودت بگو مامانی  با این شیتطونات چه کنه ؟ها با همه شلوغیات خونه با تو یه رنگ و بویه دیگه ای داره عزیزم جدیدا یاد گرفتی میای پشتم وایمیستی میزنی به کمرم منم میگم کیه بد میپری جلوم با اون صدایه نازکت میگی دا وقتی سرمو زیر پتو میبرم بدو بدو میای که مامانو نجات بدی وقتی یه کاره اشتباه میکنی بهت میکم پرتو...
25 فروردين 1392

[جانکم تو......

این روزها حسابی تورا کم دارم درون لحظه های شیرینم واین روزها انگار اصلا نمیشود به این فکر نکنم که چقدر برایم عزیزی هرچند میدانم..... که پر از شیطنت کودکانه ای ومن پر از یک عالمه سخت گیریه مادرانه حواست راجمع کن.... کودکم بیرون از دنیایه تو در این دنیاباید برای زندگی لبریز از انگیزه باشی دنیای اینجا با دنیای اکنون تو فرق دارد.....مادر من تازگی ها کشف کردم وقتی که میخندی وقتی که اشک میریزی وپلکهای کوچکت را بازو بسته میکنی احساس میکنم داری خودت را پیدا میکنی میدانی...... صورت قشنگت شبیه ارکیده ها زیباست راستی خبر داری؟ یک قسمت از تمام دغدغه های روزانه ارامش خیال کردن حضور توست یک پیوند بزرگ پیوند ما ادامه دار...
23 فروردين 1392

تمام دنیایه من تو

چقدر زود بزرگ میشوی؟ برای چه اینهمه شتاب داری ؟برایه من هیچ لذتی بالاتر از تماشایه تو نیست اما اینگونه که تو میروی میترسم به گرد پایت هم نرسم میترسم از تو جابمانم پرتو زیبایه من!خورشیدکم!انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم وتو مروارید من!انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریایه پر تلاطم دنیا سپردم تاجای بیرون از من زندگی کند نفس بکشد وببالد تو انقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی خدا میداند من چقدر سخت وچقدر شیرین ان روزها را گذراندم میوه دلم!روزهایی که میگذرندهرگز باز نمیگردند وروزهای  می آیند که من برایه رسیدنشان لحظه شماری میکردم وفردا برای رفتنشای بیتابی خواهم کرد من جرعه جرعه این لحظات را سر میکشم. تورا د...
22 فروردين 1392

سیزده بدر

امسال سیزده بدر مثل سالایه گذشته رفتیم باغ باباجون با اینکه همه عمو ها وعمه ها مسافرت بودن وجاشون خیلی خالی بود اما با این حال خیلی بهمون خوش گذشت جایه تک تکشونو خالی کردیم اینم عکسایه سیزده بدر اینارو بابای برات خرید تا سیزده بدر راحت راه بری گل دخترم تاب تاب ابازی اروم اروم واسه خودت میخوندی مامامن فدایه صدایه شیش دنگت بشه عزیز مامان درحال خوردن غذا خوب حالا چییکار کنم؟ یااااااااااااااا علیییی اینم عکس سه نفره ما ...
20 فروردين 1392

عید 92

دختر کوچولویه مامان دومین بهار زندگیت خیلی خیلی مبارکت باشه عزیزم امیدوارم امسال سال پرخیرو برکت پراز شادی و سلامتی واسه هر سه تایمون باشه امسال خیلی تلاش کردم تا دم سال تحویل همه کارامو کرده باشم تا موفع تحویل سال سر سفره هفت سین باشم اما شما یرما خورده بودی مجبور شدیم ببریمت دکتر وقتی رسیدیم هنوز سال تحویل نشده بود تا من برم حموم و بیام سال تحویل شد و من جا موندم بعد شماهم نامردی نکردینو دو تای عکس انداختین منظزر مامانی نشدین منم باهاتون قهر کردم عکس ننداختم امسال همه عمو ها و عمه ها رفتن مسافرت ماهم قرار بود با عمو فرخینا عمه لیلا اینا بریم کیش وسایلا رم اماده کردیم یه هو شروع کردی به گریه چنان گریه میکردی که هیچ کس نمیتونست ارومت ک...
19 فروردين 1392