پرتوپرتو، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دونفرونصفى...

دومین یلدا با دخترم

1391/10/2 0:46
نویسنده : مامانى پرتو
430 بازدید
اشتراک گذاری

شب یلداست شبی که در آن انار محبت دانه میشود وسرخی عشق وعاطفه نثار کاسه های لبریز از شوق ما شبی که داغی نگاههای بزرگترها در چشمان کودکان اوج میگیرد وبالا میرود.

                      شب یلدا شب سنتها وافسانه های کهن را به همه ای دوستای

                                  خوب خودم تبریک میگم یلدای همتون مبارک

            

امشب 1دی ماه دیشب میخواستم بیام ومطلب شب یلداتو بذارم اما انقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد عوضش امشب امدم امشبم دسته کمی از دیشب ندارم بذار از دیروز صبح شروع کنیم

صبح بابای منو تو رو برد گذاشت خونه ی مامان جون گفتم میرم اونجا بلکه خاله تورو نگه داره من یه کم استراحت کنم اخه این روزا خیلی اذیتم میکنی اونم بر عکس کلا اوزون من بودی همین که خاله پرییارو میدیدی جیغ مکشیدی اصلا حوصله نداشتی یه چند بار حسابی سرت داد زدم گریه کردی یهکم بد می امدی مگفتی ماما بعد بوسم میکردی خیلی از دست خودم ناراحت شدم به خودم گفتم دیگه سرت داد نمیزنم خوابوندمت خودمم یه کم کنارت دراز کشیدم بعد بابای زنگ زد گفت امشب تولد عمو فرخ بیام دنبالت گفتم خوب تولد مامانمم هست امشب تو بیا اینجا  بعد مامان جون گفت دائی مجیدو زن دائی مونا به خاطر اینکه کلاس دائی دیر تموم میشه امشب نمتون بیان  می خوای امشب برید اونجا فردا که دائی اینا امدن شماهم بیاین منم قبول کردم بابا امد دنبالمون امدیم اینوری همه بودن جز عمو ایوبینا جاشونم خیلی خالی بود تو هم که از اول آوزون عمه صفورا بودی گوشیشو نشون میدادی مگفتی برام اهنگ بچه لره رو بزار انقدر برات گذاشت اخر شارژ گوشیش تموم شد بد گیر داده بودی به ساناز عروسک محمد طه(خواهر اسکندر تو شکرستان)چپ وراست بوسش مکردی عروسک و میبردی جلو یه بقیه هم مگفتی بوسش کنن اما من به جای اون تورو بوس میکردم اخه این کاراتو میدیدم مخواستم گازت بگیرم..............

خلاصه شام خوردیم بعد شب یلدای ما اغاز شد تو که از همون اول دست به کار شدی هر چی جلوت می اومد میخوردی الهی بمیرم نه که خیلی تپل مپلی در هر صورت نوش جونت مامانی بعد بازیه حدس بزن انجام دادیم کلی خندیدیم بازیه جالبی بود بعدشم عکسای یادگاری و فال حافظ و هوب و.........................

خلاصه بعد کلی بازی و خوش گذرونی با خانواده ی بابا شب یلدای ما تموم شد وهمه رفتن لالا ما هم رفتیم لالا

امروز صبح هم با بابا رفتیم خونه مامان من دائی مجیدینا هم امدن دائی سعیدم خونه بود یلدای دیشب و امروز برگزار کردیم همراه با گردو بازی که پیشنهاد زن دائی مونا بود خیلی هم حال داد این بود یلدای امسال ما الانم جوجوم بعد کلی بازی کردن با 2تا دونه باطری که کلی باهاش سرکار بود به خواب رفت قررررررررررررررررربونش برم هی روی میز تلوزیون هی پائین میز انقدر بالا پائین کرد خسته شد

اینم چندتا عکس با همه ی خستگیم همراه با خمیازه

اینجا مشغول استراحتی اخخخخخخیییییی بچم خسته شده قربونش برم

همه مشغول عکس گرفتن شما هم این زیر مشغول خوردن به این میگن شکار لحظه ها

اینم ساناز خانوم که کلی بوسه بارانش کردی

انجاهم خونه ی مامانیهمن به قول زن دائی مونا لباسات هجیش به هم نمیخوره(بعدا جبران میکنم)مهم خودتی که ماهیییییییییییی

راستی تولد مامانمم بود از همینجا مگم مامان گلم عزیز دلم تولدت مبارک انشالا که همیشه تنت سالم باشه و سایه بالا سر بچه هات با یه دنیا بوس برای مامان مهربونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ساجده
1 دی 91 22:17
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
مامی مائده
5 دی 91 15:54
ای جاااانم. از اون چشمای خوشگلت معلومه که مثل دختر من اتیش پاره ای